بهانه

دلم بهانه ی کودکی ام را میگیرد،بهانه ی آن کوچه های خاکی که آخرش به باغ آلبالو می رسیدند.برای دست های پرتمنا ی افتاب گردان،برای زمزمه ی باران،برای آسمان ابی ودلتنگ،برای قیل و قال بچه ها در وقت بازی گرگم به هوادلم تنگ میشود.

بهانه ی بوته های نارنجی و صورتی گل های لاله عباسی خانه ی همسایه،بهانه ی نگاه مادر و دست های پراز سخاوت پدر

دلم بهانه ی کودکی ام را میگیرد

دل

خدایا یاریم کن اگر چیزی شکستم دل نباشد

اگر یک شب خدا بودم

مادر

به نظرم رنگ مادر همیشه صورتیه.

15دی برام سیاهه روزی که مامانم برای همیشه از پیشم رفت رفت تا تن خسته اش ارامش بگیره

تو قال حاقظ فهمیدم که چه زجرایی کشیده بود.چون اون خیلی صبور بود عادت نداشت گله کنه .ساعتهای زیادی به لحظه های کمی که پیشش بودم فکر میکنم

کاش.....................

چی بگم که لایق مادر باشه؟

چرا الانم که  از مادر نوشتم بازم غم نوشتم؟

 همه مادر که شادیه.مادر در کنار خداست خالق مهربونی

شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت

روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت